| |
درسهايي از محضر استاد
بنام خالق عالم ارواح
زينت او باشيم
استاد بزرگوارم ميفرمود:
يكي از علماي بروجرد به مشهد آمده بود، ايشان كور بود، سرطان هم داشت. من عرض كردم انشاءاللّه حضرت شفايتان بدهد.
گفت: آقا دعا كن علي بن موسي الرضا(عليهالسلام) روحم را شفا دهد، مگر من ميخواهم با اين بدنم چند سال عمر كنم! اين روح من است كه تا ابد هست، اين روح است كه مهم است.
بيداري كمال
استاد عزيزم ميفرمود:
بيداري كامل اين است كه حاضر باشيد همه چيز خود را براي راهتان بدهيد. وجاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل اللّه.
و بعد قضيهاي را از مرحوم حاج ملا آقاجان زنجاني(رحمةالله عليه) استاد بزرگوارشان نقل كردند كه:
يك روز شخص ثروتمندي خدمت حاج ملاآقاجان(رحمةالله عليه) آمد و با گريه از ايشان برنامه سير و سلوك خواست ايشان بعد از قدري تأمل، به آن شخص فرمودند: براي ت خرج دارد! آن مرد ثروتمند هم يك دفعه نظرش عوض شد و گفت: شما هم بله؟ و سريع از پيش ايشان بيرون رفت.ما كه اخلاق حاج ملاآقاجان را ميدانستيم، عرض كرديم شما براي منبرهايتان هم وجهي نميگيريد، مگر اينكه مصلحتي در نظر داشته باشيد! چطور شد براي اين آقا مسئله پول را مطرح كرديد؟
فرمود: خدمت استادي در يك كاروانسرا رسيدم كه به من دستوراتي فرمود، به من گفت: نگذار مردم زياد دورت جمع شوند و با مردم مرده مجالست نكن. عرض كردم: آخر آنها به دنبال من ميآيند! فرمود: مسئله پول را مطرح كن، همهشان متفرق ميشوند.
بعد حاج ملاآقاجان فرمودند: كسي كه پول براي ش از رسيدن به كمالات مهمتر است، چگونه از خواب غفلت بيدار شده است؟ اين شخص را من ديدم كه اينطور است، لذا ردش كردم.
باغبان مهربان
يكي از اوتاد ميفرمود:
روزي باغباني را ديدم كه در باغ مشغول آب دادن درختان بود، با بيلي كه در دست داشت آبي را از بالاي باغ به طرف درختان باز كرد. همينطور كه آب حركت ميكرد، اين باغبان با يك مهرباني و دقتي مواظب بود كه اين آبها به اطراف هدر نرود و با بيل خود خاك ميريخت تا آب به طرفين نرود و پاي درختان و آن جايي كه ميخواست برسد.
با اينكه معمولاً در اين موقع انسان به فكر چيزي نميافتد، من متوجه مطلبي شدم كه همانجا نشستم و مدتي گريه كردم، ذهنم متوجه اين مطلب شد كه خداي مهربان نيز همه ما را براي بهشت خلق كرده است، تمام انسانها را براي بهشت آفريده است و ميخواهد همهي ما را هم به طرف بهشت ببرد و هر كه هم ميخواهد هدر برود با يك محبتي مانع او ميشود و هر طوري هست نميگذارد از مسير خارج شود، با اين حال ما چرا بايد خودمان را جهنمي كنيم؟ چرا بايد خودمان را هدر بدهيم؟ چرا از محبت خدا به طرف شقاوت فرار كنيم و خودمان را نابود كنيم؟!
خداي مهربان
مرجع عظيم الشأني ميفرمود:
يك روز خدمت يكي از اولياء خدا رسيدم، ديدم كنار آتشي نشسته و به شدت گريه ميكند، از ايشان پرسيدم: چرا گريه ميكنيد؟
گفت: همينطور كه كنار آتش نشسته بودم و به آن نگاه ميكردم، ديدم كرميروي يكي از اين چوبهاي داخل آتش است، با زحمت زيادي آن را بيرون كشيدم. با خود فكرميكردم من كه يك مخلوقم، تحمل نميكنم كه يك كرم در آتش بسوزد، آنوقت خداي به اين مهرباني آيا مخلوقاتش را در آتش ميسوزاند؟
با گفتن اين حرف باز هم به گريه افتاد و من نيز .........
دست بوس همه ي شما
محمد
| |
| |
|